اعتراف می کنم که دیگر از یاد برده بودمشان: بادهای شمال غربی. مدت ها بود که دیگر انگار مرده بودند. یا شاید این سرزمین را به فراموشی سپرده بودند.
حال چونان اسبان رمیده، می تازند. بر زمین و آسمان.گویی که تازه متولد شده اند. من صدای فریادشان را می شناسم. به زودی باران ، سوت زنان می آید. حتما آوازی هم می خواند.
کوهستان سبز
منتظر است.
منتظر.
اینگونه زنده می ماند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر