راستش را بخواهید، کم کم دارم امیدم را برای آمدن پاییز از دست می دهم.فقط یک روز باران باریده و تمام شده. تازه آن هم که قسمت من نشده. پیش ترها، شهریور معنای شروع پاییز بود. من از این تابستان طاقت فرسا هیچ سردر نمی آورم. زمین ها آنقدر تشنه اند که بیچاره ها گیاهی نمی زایند. با خودم فکر می کنم که شاید پاییز قهر است با زمین و هوا. چه شده است؟! آخر، همیشه قبل از مرگ، باید یکبار دیگر پاییز را دید.
کسی چه می داند بهار را روی زمین می بیند یا زیر زمین.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر