۱۳۹۶ دی ۲۹, جمعه

مرداب بود

سپس، 
کفش هایم به من خندیدند. 
راه های بسیار رفته بودم 
آفتاب سوخته و دردمند، 
دریا، 
هیچ به پاهایم هدیه نداد. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر