۱۳۹۷ آبان ۲۰, یکشنبه

یک خاطره بیشتر

نگران نباش! 
فقط 
به تماشای 
آفتاب رفته بودم.
وقت غروب بود. 
آنروزها
آفتاب
 اینجا 
نزدیک چشم های من
 فرود می آمد. 
حالا 
سمت گونه های تو 
سرخ می شود. 
...
تو را تماشا می کردم. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر