علف ها بلند شده بودند. راهم را با لذت و اندکی دشواری در میان باغ باز کردم و به سوی ابدیت پیش رفتم.
دنیا درد می کشد.
آخر بگو تا رستاخیز باران ببارد، مگر چیزی درست می شود؟!
باید قواعدی جدید نوشت. باید زمانی را برای خوابیدن دنیا و مافیها در نظر گرفت.
من فکر می کنم، روزگار به استراحت احتیاج دارد.
ما حتی، حتی نقطه ای در تاریخ نیستیم.
يك كلمه
پاسخحذفيك كلمه در حوالي جوهر قلمم گم شده است
آنرا نديدي ؟
اگر ديدي سلام مرا به او برسان و آهسته به گوشش نجوا كن كه :
نوشتمت تا نوشيده شوي نه اينكه نيش باشي بر مدار قلبم ، يكه تازي كني
واژه ها عادتشان است،
پاسخحذفقایم باشک بازی می کنند.
در گرگ و میش شعر،
خیال را به ناکجا می کشند.
واژه ها
واژه ها