بعد من با خودم فکر می کنم
خیال چه دنیای قشنگی ست.
تصور اینکه دنیا
غرق سیمان و آهن شود،
مثل شوری بیش از حدِ
آب دریاچه ای خشکیده ست.
من هم خیال می کنم.
بال درمی آورم
و قاصدک ها را در آغوش می گیرم.
با قلمی که خشکیده است،
تنهایی انسان را
به تصویر می کشم.
در دور دست ها
وهم کوچک من
سوسو می زند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر