درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟
۱۳۹۸ مرداد ۴, جمعه
این داستان مدام تکرار می شود
در سرم صداها هیاهو می کنند. اما من واژه ها را از دست داده ام. به خورشید که افول می کرد، نگاه کردم. چشم های غمگینش سرخ بود. مثل من که خاک تمام وسعت نگاهم را در برگرفته بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر