درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟
چشم هایم را
خیابان ها می بلعند.
چه می دانستم که روزی
اینهمه سرگردانی
از در و دیوار آویزان می شوند.
هزار بار اندیشیدم
پیش از مرگ
چه خواهم خواست.
حتی آرزوها نیز
دیگر زبانی ندارند.
تو را
و حتی
خویشتن را
جستجو می کردم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر