درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟
آن شب
در دامنه ی آرارات
آخرین اشک هایی را
که می توانست از چشمم فرو بریزد،
پاک کردم،
دست بر زانوانم نهادم
و از جا برخاستم.
اشک تمام شده بود.
و تمام رویاها
با اشک بر زمین ریخته بود.
تمام.
این "من" تازه
شبحی ست
که جسمش را
به خاک سپرده است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر