به ظرافت
بر خوابت دست میکشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را میپوشاند
و بر زمینش،
با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی میزند
بخواب
تا در قطرههایِ نوری شناور شوم
که از ماهِ آغوشگرفتهام میچکد…
گیسوانِ تو بر فراز مرمر
خیمۀ اوست که بیحواس خ
وابش برده و رؤیاییاش نیست
تو را دو کبوترْ روشناست
از شانههایت تا بابونۀ خواب
بخواب
بر و در خودت
یک به یک بر تو در میگشایند،
آرامِ آسمان و زمین بر تو!
در تو میپیچم، به خواب
نه فرشتهای بر دوش میبَرَد سریر را
نه شبحی خوابِ یاسمن را آشفته میکند
تو زنیّتِ منی
بخواب…
تو، رؤیایِ تویی
تابستانِ سرزمینِ شمالی
هزار جنگلت را به یک اشارت خواب کن
بخواب
من هشیارش نمیدارم در خواب
…
محمود درویش
بر خوابت دست میکشم
نام تو، رؤیای من است
بخواب
شب، درختانش را میپوشاند
و بر زمینش،
با زبردستی یک استاد در غیب شدن
چرت کوتاهی میزند
بخواب
تا در قطرههایِ نوری شناور شوم
که از ماهِ آغوشگرفتهام میچکد…
گیسوانِ تو بر فراز مرمر
خیمۀ اوست که بیحواس خ
وابش برده و رؤیاییاش نیست
تو را دو کبوترْ روشناست
از شانههایت تا بابونۀ خواب
بخواب
بر و در خودت
یک به یک بر تو در میگشایند،
آرامِ آسمان و زمین بر تو!
در تو میپیچم، به خواب
نه فرشتهای بر دوش میبَرَد سریر را
نه شبحی خوابِ یاسمن را آشفته میکند
تو زنیّتِ منی
بخواب…
تو، رؤیایِ تویی
تابستانِ سرزمینِ شمالی
هزار جنگلت را به یک اشارت خواب کن
بخواب
من هشیارش نمیدارم در خواب
…
محمود درویش
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر