حالا هر نشانه ای
حکم شعری را دارد
که انگشتانم را به دار می کشند.
...
افراها،
برایم سرتکان می دهند.
کوچه آواز می خواند.
و جیرحیرک ها می رقصند.
آنقدر حرف نگفته زیاد است که روزها زورم نمی رسد با خودم اینطرف و آنطرف ببرمشان.
همین روزها حتما شعله می شوم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر