۱۳۹۴ آبان ۳, یکشنبه

دردی که او می خواهد

 
رفتگر   
ساعت هاست که خیره مانده است   
به جای لب های زن    
بر لیوان شربت نذری    
که دم غروب   
 در خیابان انداخته بود...
تنها کسی که  به خاطر او  
از خم شدن قامتش اندوهگین نبود.  

بعدا نوشت، برای کسانی که داستان رفتگر را نمی دانند:  رفتگر هرگز فضول نبوده و نیست، فقط عاشق است. و زن در این داستان منظور یک زن مشخص است. 

۱۳۹۴ مهر ۲۵, شنبه

بهشت و دوزخ

رفتگر   
هر شب   
در پیچ و تاب گیسوان زن    
خیال می بافت    
تا زن    
هر  سپیده دم     
تار و پود  رویاهایش را    
از هم بشکافد