۱۴۰۰ اردیبهشت ۸, چهارشنبه

۱۴۰۰ اردیبهشت ۵, یکشنبه

شاید فردا ارمغانی بیاورد

در عطر شب غوطه ور شو.

سکوت را لمس کن 

و لذت بی پایانش را نفس بکش.

 گویی مرگ است 

که در سراپرده می خزد.

اما نه

جاودانگی ست.

در هجای نام من و تو.

که زندگانیم 

در مهمانی مرگ.

هنوز زندگانیم.  

اردیبهشت به وسعت نفس کشیدن

 یک مشت بهار نارنج

جوانه های ترد روی شاخه های مغرور

چند واژه که سرک می کشد روی لبانم.

هنوز زنده ام. 

۱۴۰۰ فروردین ۱۷, سه‌شنبه

دایره ی کوچک سکوت

درست است. 

راهی جز این نیست که به شعر پناه ببریم.

اکنون  انبوهی از واژگان تلخ و خوشرنگ 

در مقابل چشمانم می رقصند. 

سالها از عمرشان می گذرد.

حتی این خطوط به خاطر نمی آورند که جه زمانی

.بر بستر سفید نقش بسته اند.

می  دانم نغمه ای که از دهان واژه برمی خیزد

. از فریاد آدم ها بلندتر است. 


 

۱۴۰۰ فروردین ۱۶, دوشنبه

پرواز تا ابدیت

جغد کوچک

-فکر می کنم اندازه مشتم باشد-

بازگشته است.

با بهار.

شب ها. در گوشه ای سقف خانه

سوت می کشد.

چیزی شبیه سوت.

بازگشت او شاید نشانه ای ست.

من هم می دانم.

آدمی به امید زنده است.

و حتی

اندکی عشق.