درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟
۱۳۹۹ آذر ۲۷, پنجشنبه
۱۳۹۹ آذر ۲۳, یکشنبه
در مرداب
آیا هرگز از نبودن خویش هراس داشته ام؟
خودم را در پیش چشمانم به صف می کشم..
من که بیشمار داستان را مدام به دوش می کشم.
به درون نیستی ام
به هستیِ موهوم و گم در تمام این سال ها.
چگونه دست بکشم از وهم خفته در قلبم؟
و با زمی اندیشم
که بی شک هزاران بار مرده ام
و باز برخاسته ام.
در مشتم هیچ نیست.
حتی هراس
حتی اندوه
در قلبم دردی نیست.
در چشم های خشکم
هیچ نگاهی نیست.
سرما شراب است.
گس
سرمای کهنه و کشنده
اندکی از یاد می برم که کیستم.
این منِ مرده!
۱۳۹۹ آذر ۱, شنبه
اینسوی زمان
در من غریوی سر برمی کشد
پژواک حسرتی که شناور است در روحم.
هنوز تن به مرداب نداده ام.
در تَرَک ها ی آینه
سپیده دم را جستجو کردم.
آن روزهای معصوم
۱۳۹۹ مهر ۲۷, یکشنبه
فصل اندوه تازه
زمانی هم فرا می رسد که آدمی دیگر رنج نمی برد. دردهایش را می پذیرد. حتی می بوسدشان. دلتنگی دیگر جانگاه نیست. انگار می شود دلتنگی را در آغوش کشید و با خود به بستر برد. یا همچون پیرهنی با رنگ های کدر بر تن کرد. دوباره لب هایم پر از آواز است. بی آنکه خودم خودم بدانم این نواها از کجا می آید. انگار حنجره ام را نمی شناسم. حتی چشم هایم پر از قصه شده است. آه امان از پاییز!
۱۳۹۹ مهر ۲۱, دوشنبه
سخن از پاییز
باید راهی باشد.
برای پیدا کردن دوباره مان.
نگاه کن که همه جا گذرگاه شده است.
و ما ناگزیریم که انتخاب کنیم.
خنکای سپیده دم را لمس کن.
من می دانم که هنوز چیزهایی هست
برای نمردن
گاه خیال می کنم
که گلویم لانه پرنده ها می شود
گاهی هم دست هایم
گلدانی پر از شاخه های رز سرخ
از کجا معلوم
شاید گوشه ای از تمام این کهکشان های بی صاحب
از آن ما شود.
صبر کن تا گل یخ بشکفد.
۱۳۹۹ شهریور ۳۰, یکشنبه
مقدمه
۱۳۹۹ شهریور ۲۹, شنبه
رویای آدمی
۱۳۹۹ شهریور ۹, یکشنبه
دلم برای رفتن تنگ شده است
۱۳۹۹ شهریور ۶, پنجشنبه
۱۳۹۹ مرداد ۲۹, چهارشنبه
اعماق سکوت
۱۳۹۹ مرداد ۲۷, دوشنبه
۱۳۹۹ مرداد ۱۹, یکشنبه
از نفس افتادم
از آسمان هیچ به ما نرسید
۱۳۹۹ مرداد ۷, سهشنبه
راه دوری ست.
و آنقدر ساده شوم که از خودم بیرون بزنم.
اینگونه آسوده می شوم.
۱۳۹۹ مرداد ۶, دوشنبه
روزی که هستم
۱۳۹۹ مرداد ۴, شنبه
۱۳۹۹ مرداد ۲, پنجشنبه
نبردی در راه
۱۳۹۹ مرداد ۱, چهارشنبه
کاش باران ببارد
تا شاید از عقوبت خویش
کنده شوم.
عدد ها را مرورمی کنم
خسته ام از آفتاب
گل یخ نجاتم می دهد.
۱۳۹۹ تیر ۳۱, سهشنبه
ای زندگی!
۱۳۹۹ تیر ۲۲, یکشنبه
از دامنه های سبز
۱۳۹۹ تیر ۲۱, شنبه
برای روییدن
در خیال ما ترانه ای است
هیچ نیست
جز عذابی که در تن زبانه می کشد.
عصیان می کنم بر این خاک فرتوت.
دهن کجی می کنم به آفتاب
می خواهم بر قاموس خود
شعر تازه ای بنویسم.