۱۴۰۰ فروردین ۱۱, چهارشنبه

گفتگویی در بیکران

حیرت انگیز است که بشر

پدیده ای به نام خط را

اختراع کرده است. 

این خوشبختی بزرگی ست 

که من خواندن و نوشتن بلدم.  

۱۴۰۰ فروردین ۶, جمعه

کدام بهار؟

دنیا شوخی می کند 

با آدم.

بازی اش گرفته.

نمی  دانم حالا که می خواهد بگیرد،

چرا می دهد؟!

چگونه می شود دل نبست آخر؟

جراتش را ندارم بگویم

نفرینی در کار نیست.  

۱۳۹۹ اسفند ۱۷, یکشنبه

پا به پای تردید

مثل نوازش سپیده دم

گنجشک های بهار

در شوقم پرواز می کنند 

و در امیدهایم دانه می خورند.

شادی 

کاش در چشم هایم لانه کند.  

۱۳۹۹ اسفند ۱۵, جمعه

دریای خالی

 واژه فوران می کند  

تا پایان چشم هایم 
تا جایی که خیالم بی رنگ می  شود.
   نمی خواهم که بدون رویا بمیرم.
جوانه ای از ترانه  
و شوق به من ببخش. 

رنج های انسان بودن

آیا ما بیداریم؟ 

این زندگی چقدر حقیقت دارد؟

برای من شبیه بازی است.

یا حسی مانند توهم.

انگار همه مرده ایم.

یا شاید هم دنیایی که در خواب می گذرد.

چه کسی از جهان پس از مرگ سخن گفته است؟

چه کسی رنج های آن دنیا را دیده 

و آن را توصیف کرده است؟

این زندگی همان رنجی است 

که به انسان وعده داده شده است.

من جهان  دیگری را 

بر خویش متصور نیستم.

ما تکرار مداوم دنیاها را بردوش می کشیم...