قطعه های بی رنگ امید را
در اعماق چشم هایت پیدا می کنم
می پیچم در تاب گیسویم.
می کارم در حرکت انگشت هایم.
در چکه چکه ی هر واژه
زنده می مانم
باز برمی خیزم
چند قدم فقط مانده است.
درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟