همچون تندری خسته
که بی وقفه بر شیشه ضربه می زنند،
آرزوهای کوچک زخمی
خود را به دیوار سینه می کوبند.
درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟
همچون تندری خسته
که بی وقفه بر شیشه ضربه می زنند،
آرزوهای کوچک زخمی
خود را به دیوار سینه می کوبند.
در کنار نور شمع
به ذوب شدن لحظه ها می اندیشم
و به بادهای شمال غربی
که هرگز از راه نرسیدند
گوش فرا می دهم.