۱۳۹۵ آذر ۲۵, پنجشنبه

تغزل


رفتگر 
لبخند می زد 
و با حلقه اش بازی می کرد. 
انگار 
با یک انگشتش، 
دنیا را می چرخانْد. 

۱۳۹۴ اسفند ۲, یکشنبه

صبر بی رمق

رفتگر 
شکسته های قلبش را 
زیر پای زن ریخت  
  که دست در دست مرد 
از روی  فرش شیشه ای 
عبور کند. 

۱۳۹۴ بهمن ۱۱, یکشنبه

۱۳۹۴ دی ۱۶, چهارشنبه

شوق

رفتگر  
سلام مرا نشنید، 
صدای پاهای زن ،
در عبور خرامانش  
گوش هایش را پر کرده بود.