۱۴۰۳ خرداد ۴, جمعه

در آغاز،بسیار دلتنگ می شویم

بسیار بسیار زیاد

گویی که این دلتنگی مرگ آور است.

سپس

درمی یابیم 

که همه چیز 

هیچ نبوده است

جز داستانی خنده دار

سپسمی آموزیم

که دلتنگی 

ارمغان داستان هاست.

دلتنگی برای ما

تنها وهمی است

در زمان رها شده 

در مستی ما آدمیان.

افسوس 

که عشق مرده است. 

۱۴۰۳ خرداد ۳, پنجشنبه

اندکی دیگر زمان به پایان‌می رسد

ما می می میریم

و من افسوس می خورم 

که بسیار خوابیده ام. 

۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۶, چهارشنبه

۱۴۰۳ اردیبهشت ۲۱, جمعه

سرگشته

ما جامانده از عشق

همچون مردگان

مردگانی که راه می روند.

و نفس می کشند.

هیچ رویایی 

اندوه چشمان ما را 

نمی بلعد‌ 

ما رویایی نداریم.

همچون مردگان که 

دیگر رویا نمی بینند. 

آواره در بیابان ها

در احاطه ی شیاطین

...

در اشک هایم عرق خواهم شد

...    

۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۹, چهارشنبه

عمر رفته

 سپس 

ما از زمان عبور کردیم

و از پشت شیشه های رنگی خاطره

به دنیا خیره شدیم 

و اشک های مدام خویش را

با سرانگشتان مغموم خویش 

پاک کردیم. 

ما 

تنهای تنها.در عقوبت جبر زمان

در  انبوه دشنام های جغرافیا

فرو رفتیم در خویشتن و فرو رفتیم. 

ما که تا نیمه شبان

درانتظار یک خیال می می مانیم 

شاید رنگ واقعیت بگیرد. 

شاید.


۱۴۰۳ اردیبهشت ۱۷, دوشنبه