باغ زیبای من
زنده بمان
تا پیش از مرگ
در آغوش سروهای آزاده ات
سرود آزادی سردهم
درباره : بعد از هزار سال، سرانجام از پیله درآمدم. پروانه ای شده ام با بال های آبی زیبا در دشت جنون. پروازم را زیر باران می بینی؟
بر سکوت
جامه ی شعر پوشانده ایم.
چه بر قامت او خوش می نماید.
ما میراث داران اندوه اساطیریان بوده ایم.
پس از ویرانی آن آبادی
خونسرد بر صندلی می نشیند
سیگاری آتش می زند
یک صفحه ی آهنگ کلاسیک
روی گرامافون می گذارد
و به تماشای دستاوردهایش می نشیند
همان نور اندک
کافی بود تا ابدیت
همان که از روزنه ی کوچک می تابید.
در پهنه ی این همه سیاهی.