۱۴۰۲ مرداد ۲۷, جمعه

تکرار مرگ

مه غلیظ همه جا را فراگرفته بود.

در آن خلسه ی شورانگیز

به سوی تو پرواز کردم.

پروانه های آبی با نقش های سفید و سیاه

بازوانم را احاطه کردند. 

می خواستم تاریکی را ببوسم.

تاریکی 

آنجا که مرا می فریفت.

در گذر سال های سپید 

در انبوه لبخندهای پوسیده

غرق شدم و بودنم را 

برای همیشه به فراموشی سپردم. 

 در راهم هنوز .

اینجا که آفتاب 

جز مرثیه ی مرگ

سرودی نمی خواند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر