۱۴۰۳ تیر ۲۶, سه‌شنبه

دوباره

به دیدار بادهای شمال غربی رفتم. 
آنسان مادرانه نوازشم کردند که
گویی آغوش او
برای من آفریده شده است.
ما -من و بادهای شمال غربی- بر دامان ارس خفتیم
و گریستیم.
بی محابا
تا سپیده دم. 
...
آه ای ارسِ غمگین!
من نیز چون تو
رنج سالیان دراز را 
بر چشمان خویش 
حمل کرده ام..
و جان سرگردانم
همچون عیسای ناصری
بر فراز کوه های ناکجا
بر صلیب بسته شده است‌.
زبان تاریخ همین است.
و جغرافیای اندوه این است. 
روز رستن
تو مغرورانه سرود می خوانی
و نام هاي بسيار در تو جان می گیرد. 
آن روز
ارس زیبای من
مرا به خاطر بیاور! 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر