۱۴۰۴ اردیبهشت ۲۰, شنبه

از پشت پنجره

به تماشای کوهستان می نشینم.

بارانی در کار نیست.

تاریکی ست

تاریکی 

ما از گرداب هیچ 

کِی توانیم گریخت آخر؟

شکوفه های صورتی سیب

پژمرده می شوند.

و من  در پشت پنجره ی بسته

پناه می گیرم

چشمان کم سویم 

واژه ها را می چشند

و در امتداد تاریخ

گم می شوم.

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر