۱۳۹۹ مهر ۲۱, دوشنبه

سخن از پاییز

باید راهی باشد. 

برای پیدا کردن دوباره مان. 

نگاه کن که همه جا گذرگاه شده است.

و ما ناگزیریم که انتخاب کنیم. 

خنکای سپیده دم را لمس کن. 

من می دانم که هنوز چیزهایی هست 

برای نمردن

گاه خیال می کنم 

که گلویم لانه پرنده ها می شود

گاهی هم دست هایم 

گلدانی پر از شاخه های رز سرخ

از کجا معلوم

شاید گوشه ای از تمام این کهکشان های بی صاحب

از آن ما شود.

صبر کن تا گل یخ بشکفد.  


 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر