۱۴۰۲ اردیبهشت ۱۳, چهارشنبه

من که باران را ندیدم

زمستانی در کار نبود.

حتی بهار هم.

پیش از آنکه  بویی از بهشت 

در هوا آکنده شود،.

تجاوز آفتاب به زمین

شقایق ها و لاله ها رو سوزاند‌ 

دیگر چقدر می توان منتظر ماند؟

دیگر هیچ.  

این مرگ ناگزیر است. 

بعدها این جمله را 

به خاطر خواهی آورد.

فقط اندکی به پایان مانده است..

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر