۱۳۹۸ اردیبهشت ۱۱, چهارشنبه

دنیای دیوانگی

وسط خیابان نشسته بود 
و زیرلب  زمزمه می کرد
صدایش را خوب نمی شنیدم.‌
خسته بود.
با پاهای برهنه.
و با موهایی که 
گلوله گلوله 
از سرش رفته بودند.
عشق اما نرفته بود. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر