۱۴۰۱ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

در مرز بی قراری

آه ای ازس !

تو را همچون خواستنی ترین آرزو 

در آغوش می فشردم. 

ای تاریخ جاری 

ای فریادهای بسیار در تو خفته!

آب های خروشانت را بوسه باران می کنم. 

آه ای ارس!

ای شاهد معصوم رنج های بی شمار

ای که شیهه ی اسبان و صدای صدای سم ستوران

در آن بستر ناآرامت  طنین افکنده!

آه 

تو را درآغوش می فشرم 

و از تو دور می شوم‌ 

  اشک هایم در تو جاریست. 

و اینک   از آن توام‌. 

بسیار دوستت می دارم 

بی پروا 

آنچنان 

که در جان منی.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر