۱۴۰۱ خرداد ۲۶, پنجشنبه

سرگرم خویش


آتشی شب در نیستانی فتاد


سوخت چون عشقی که در جانی فتاد

شعله تا مشغول کار خویش شد

هر نیی شمعِ مزار خویش شد

نی به آتش گفت کاین آشوب چیست

مر ترا زین سوختن مطلوب چیست

گفت آتش بی سبب نفروختم

دعوی بی معنی‌ات را سوختم

زانکه می‌گفتی نی‌ام با صد نمود

همچنان دربند خود بودی که بود

با چنین دعوی چرا ای کم عیار

برگ خود می‌ساختی هر نوبهار

مرد را دردی اگر باشد خوش است

درد بی دردی علاجش آتش است


مجذوب تبریزی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر