۱۴۰۲ مهر ۲۵, سه‌شنبه

آیین کهنه

اعتراف می کنم که دیگر از یاد برده بودمشان: بادهای شمال غربی. مدت ها بود که دیگر انگار مرده بودند. یا شاید این سرزمین را به فراموشی سپرده بودند. 

حال چونان اسبان رمیده، می تازند. بر زمین و آسمان.گویی که تازه متولد شده اند. من صدای فریادشان را می شناسم.  به زودی باران ، سوت زنان می آید. حتما آوازی هم می خواند.

کوهستان سبز 

منتظر است.

منتظر. 

 اینگونه زنده می ماند. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر