جنگل سوخته است
به درختانی می اندیشم
که لانه ی هزاران پرنده بودند
به پرندگانی می اندیشم
که در انتظار جوجه هایشان
بر تخم ها نشستند
و در آتش سوختند.
آتش بر هیرکانی افتاد
استخوانمان را سوزاند
آه که آه سردمان، آتش را سرد نکرد.
آه که باران نبارید
و جنگل سوخت
و دل ما سوخت
در آتشی که بر جان وطن افتاد.
گریستیم و آتش شعله کشید.
گریستیم بر حال خویش
و اهریمن تاخت
افسوس که جنگل سوخت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر