۱۴۰۴ آذر ۳, دوشنبه

جانمان آتش گرفت

جنگل سوخته است

به درختانی می اندیشم 

که لانه ی هزاران پرنده بودند

به پرندگانی می اندیشم‌

که در انتظار جوجه هایشان

بر تخم ها نشستند 

و در آتش سوختند.

آتش بر هیرکانی افتاد

استخوانمان را سوزاند

آه که آه سردمان، آتش را سرد نکرد.

آه که باران نبارید 

و جنگل سوخت 

و دل ما سوخت

در آتشی که بر جان وطن افتاد.

گریستیم و آتش شعله کشید.

گریستیم بر حال خویش 

و اهریمن تاخت 

افسوس که جنگل سوخت.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر